گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلدششم
ص : 163 ... «( یوسف علیه السّلام ) » سوره دوازدهم




اشاره
مدنی است از اول آیه «1» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این سوره مبارکه مکی است الا چهار آیه که معدل از ابن عباس نقل نموده که
تا سه آیه بعد. « لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ » چهارم
عدد آیات: صد و یازده ( 111 ) آیه.
عدد کلمات: هزار و هفتصد و هفتاد و شش ( 1776 ) کلمه.
عدد حروف: هفتهزار و صد و شصت و شش ( 7166 ) حرف.
صفحه 102 از 241
ثواب تلاوت: 1- علامه مجلسی قدس الله سره در جلد بیستم بحار به اسناد خود از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت
نموده که: هر مؤمنی سوره یوسف قرائت کند در هر شب یا هر روز، حق تعالی روز قیامت جمال او را مثل جمال یوسف گرداند و
«2» . از فزع اکبر روز قیامت ایمن شود و از خیار؟؟ بندگان صالح محسوب و این سوره در تورات مکتوب است
-2 اسمعیل بن ابی زیاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده از پدر بزرگوار خود از آباء گرام از حضرت پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله قال رسول اللّه
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 206 )
2) بحار الانوار ج 92 ص 279 ، و ثواب الاعمال ص 238 ، و مصدر سابق. )
ص: 164
«1» . صلّی اللّه علیه و آله لا تنزلوا نسائکم الغرف و لا تعلّموهنّ الکتابۀ و لا تعلّموهنّ سورة یوسف و علموهنّ الغزل و سورة النّور
فرمود: زنان خود را در غرفهها منشانید و کتابت را به آنها یاد ندهید و سوره یوسف علیه السّلام را به ایشان تعلیم مکنید و ایشان را
چرخ ریستن و سوره نور بیاموزید.
تنبیه: شخص بصیر از این حدیث شریف آگاهی و هشیاري کاملی دریابد که نبی مکرم و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله تا چه اندازه
رعایت حقوق شخصی و نوعی را منظور داشته که از هر فرمایشی دلیلی هویداست. ملاحظه فرما درجه عطوفت آن سرور را در
حفظ ناموس عصمت زنان که به جهت تأکید و مبالغه نهی فرموده از چیزهائی که آثار بیعفتی از آن تراوش نماید مانند سکون در
غرفهها و منظرگاهها، و تعلیم نوشتن که جاسوس پردهدري، و تعلیم تفسیر سوره یوسف که شمهاي از طرفهچینی زنان است، و امر به
آموختن سوره نور که آداب حجاب و دستور عصمت و عفت و حفظ از نامحرمان است بنابراین البته چنین شریعتی، جامعه را وافی،
و عاقل را اشارهاي کافی باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 1] ... ص : 164
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ ( 1
الر: وجوه اختلاف در مقطعات السور سابقا گذشته:
-1 اسم قرآن.
-2 اسم سوره.
3 -
رّ س
م
و
ت
ک
م
،
و
ی
س
ک
ا
ر
رب ت
ق
ی
ق
ح
ن
آ
ه
ا
ر
ت
س
ی
ن
،
ا
ر
ی
ز
تب س
ن
ه
ب
ح
لا ط
ص
ا
__________________________________________________
. 1) تفسیر برهان ج 2 ص 242 ، و تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 206 )
ص: 165
وضعی و عرفی مفهوم المراد نباشد، چنانچه شعبی را از مقطعات پرسیدند گفت: سرّ الهی است طلب مکنید آن را.
-4 در بحر الحقایق گفته که مقسم به هر حرفی از آن اشارتی است از حق به حبیب خود حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله یعنی
سوگند میخورم به آلاي خود بر تو در ازل، و به لطف خود با تو در وجود، و به رأفت من مر تو را تا ابد، و جواب قسم بعد آن
صفحه 103 از 241
باشد.
منم خداوند بخشنده یا منم خداوندي که میبینم طاعت مطیعان و معصیت « انا اللّه اري » یا « انا اللّه الرّحمن » -5 قول مشهور آنکه
عاصیان را و هریک را بر وفق عمل او جزا خواهم داد، پس این کلمه مشتمل است بر وعد و وعید.
-6 هر حرف آن اشاره به اسمی از اسماء اللّه است.
-7 جزو متشابهات و چون از احکام تکلیفیه نباشد دانستن آن لزومی ندارد.
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ: این آیات آینده یا این سوره یا آیاتی که در تورات موعود شده، آیتهاي کتابی است که معناي آن ظاهر
و اعجاز آن باهر است یا بیان کننده حلال و حرام است. مروي است که علماء یهود بعضی اشراف عرب را گفتند: از محمد صلّی
«1» . اللّه علیه و آله سؤال کنید که سبب انتقال یعقوب علیه السّلام از شام به مصر چه شد، این سوره مبارکه نازل گردید
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 2] ... ص : 165
( إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 2
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا: بدرستی که ما نازل فرمودیم کتاب یعنی این قرآن یا این سوره را در حالتی که قرآنی است به زبان عربی.
لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: براي
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 207 ، و تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 3 )
ص: 166
اینکه شما فهم کنید به معانی آن برسید و حجت بر شما لازم شود، چه اگر به لغت دیگر نازل میکردیم در فهم آن عذر داشتید.
ابن عباس از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله روایت نموده که آن حضرت فرمود:
یعنی من دوست دارم زبان عربی را به سه جهت: یکی «1» . احبّ العرب لثلاث: لانّی عربیّ و القرآن عربیّ و کلام اهل الجنّۀ عربیّ
من عربی هستم، و دوم قرآن عربی، و سوم کلام اهل بهشت عربی است.
یاد بگیرید عربیت را، پس «2» در خصال از حضرت صادق علیه السلام فرمود: تعلّموا العربیّۀ فانّها کلام اللّه الّذي تکلّم به خلقه
بدرستی که آن کلام خدا است تکلم فرموده به آن خلق خود را.
علت انزال است، یعنی قرآن را به لغت شما عربی نازل نمودیم به جهت اینکه تأمل و تفهم نمائید « لعلّکم تعقلون » «3» در انوار گفته
و عقل خود را در آن کار بندید تا آگاه شوید و بدانید چنین بیانی متقن از کسی که به حسب ظاهر تعلیمی ننموده البته معجزه و از
جانب خداي تعالی نازل شده.
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر حدوث قرآن از سه چیز:
-1 وصف به انزال، و آن به معنی فرستادن است بتدریج و با قدم منافات خواهد داشت.
-2 وصف قرآنیت به معنی جمع شده و مجموع بعضی بر بعضی مقدم بود و قدیم را چیزي بر او مقدم نباشد.
-3 وصف به عربیت، یعنی منسوب به عرب و لغت آنها محدث و محال است که منسوب به آن قدیم باشد، پس قول اشاعره که
کلام اللّه را قدیم دانند باطل و مردود است.
به اتفاق، آیه تنها شمرده نشده بلکه جزو آیه محسوب است، « الر » تتمه: قوله
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 207 ، و تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 3 )
صفحه 104 از 241
2) خصال ج 1 ص 237 طبع اسلامیه. )
3) در تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 3 گفته. )
ص: 167
بنابر آنکه مرجع ضمیر قبل « قرانا » . که مشاکلت دارد « طه » براي آنکه دو حرف و بعلاوه مشاکلت با رءوس آیات ندارد به خلاف
سوره باشد، اطلاق قرآن به یک سوره از باب تسمیه جزء است به اسم کل.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 3] ... ص : 167
( نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ ( 3
چون خداي تعالی سوره هود را ختم فرمود به ذکر قصص و اخبار انبیاء، افتتاح این سوره مبارکه فرمود به بیان قصه حضرت یوسف
علیه السّلام و برادرانش و آن را احسن تمام قصص قرار داد:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ: ما میخوانیم بر تو بهترین قصهها را که خوانده شود.
قرآن است به دو وجه: « احسن القصص » بیان: نزد بعضی مراد به
وجه اول- به سبب آنکه در نهایت فصاحت و بلاغت است به احسن معانی و عذوبت الفاظ و تلاؤم و تشاکل بین مقاطع و فواصل
آن.
وجه دوم- به جهت ذکر اخبار امم ماضیه و اخبار کائنات آتیه و جمیع آنچه را که محتاجند بندگان تا روز قیامت، لذا قرآن را
احسن القصص نام فرمود.
لکن نزد اکثر مفسرین مراد به احسن القصص سوره یوسف علیه السّلام است به چند وجه:
از صحابه پیغمبر نزد سلمان رفتند و گفتند: براي ما از تورات حدیثی بگوي، چه در آنجا «1» -1 ابو سعید خدري نقل نموده که
قصص نیکو و حکایت
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 4 )
ص: 168
غریب است. حق تعالی این سوره نازل و فرمود این بهترین قصههاي تورات است.
-2 احسن القصص است براي آنکه چندان عبر و عجائب که در این قصه یوسف علیه السّلام است در هیچ قصهاي نیست، لذا فرمود:
.« لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب » و « لقد کان فی یوسف و اخوته آیات للسّائلین »
-3 آنکه چون در آن ذکر انبیا، صالحان، ملائکه، شیاطین، جن، انس، انعام، طیور، سیره ملوك، آداب ممالیک، طریقه تجار و ذکر:
عقلا، جهال، اختلاف احوال، مکر زنان و حیله آنان. ایضا در آن ذکر: توحید، فقه، علم سیر، تعبیر خواب، آداب سیاست، حسن
معاشرت و تدبیر معاش. پس براي آنکه جامع است این خصال را که در آن منافع دین و دنیا است آن را احسن القصص فرمود.
خلاصه ما بر تو میخوانیم بهترین کلامی که بعض آن در پی بعض دیگر است، یا خبر میدهیم تو را به بهترین خبري به جهت
اشتمال آن بر عجائب و حکم. بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ: به وحی نمودن ما بسوي تو این قرآن را که از جمله آن، این سوره
است. وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ: و اگرچه بودي تو پیش از نزول قرآن از بیخبران بدین قصه.
تنبیه: به برهان عقلی ثابت شده که وجود مبارك نبوي صلّی اللّه علیه و آله منزه از سهو و نسیان و خطا و غفلت میباشد، بنابراین مراد
آیه آنست که بیخبر بودي قبل از وحی، یعنی مأمور به اظهار آن نبودي، و الّا آن حضرت معدن علم و آنچه در حیطه امکان درآید
صفحه 105 از 241
از معلومات، حق تعالی به آن سرور افاضه فرموده بود.
یا آنکه خطاب به پیغمبر و مراد امتند که پیش از آمدن قرآن عالم نبودند، یا خطاب به شنونده است هرکه باشد پس هر شنونده از
مکلفین خطاب متوجه به او و به او مصروف است.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 4] ... ص : 168
( إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ ( 4
ص: 169
إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ: یاد بیاور اي پیغمبر آن وقتی که گفت یوسف مر پدر خود یعقوب بن اسحق بن ابراهیم علیه السّلام.
از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله مروي است فرمود: الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم: یوسف بن یعقوب بن اسحق بن
«1» . ابراهیم علیه السّلام
یعقوب علیه السّلام دوازده پسر داشت، و یوسف علیه السّلام را از همه بیشتر دوست «2» : شرح حال: اهل سیّر چنین نقل نموده که
داشتی. و در خانه یعقوب درختی بود هرگاه او را پسري تولد یافتی شاخی از آن برآمدي و با آن پسر ببالیدي و بزرگ گشتی. پدر
آن را بگرفتی و به او دادي و گفتی: این عصاي تو است که با تو نشو و نما نموده.
چون یوسف متولد شد هیچ شاخه نروئید. در هفت سالگی به پدر گفت:
هریک از برادران مرا عصائی دادي، چرا به من مرحمت نکنی؟ خطاب شد اي یعقوب، از من بخواه. یعقوب دعا و جبرئیل نازل با
عصائی از چوب بهشتی و آن را به یوسف داد. شبی خواب دید عصا را به زمین فرو برد و برادران نیز چنین کردند، عصاي یوسف
بلند و سبز گشته شاخها برآورد سایه بگسترد و عصاي برادران به حال خود باقی ماند و بادي بیامد آنها را کنده به دریا ریخت و
عصاي او بجاي ماند. قضیه را براي یعقوب نقل، فرمود: به علوّ مرتبه و مدارج ترقی خواهی رسید. برادران مطلع، حسد برده، گفتند:
این خواب دلالت دارد که بزرگ و پیشواي همه شود.
وهب نقل نموده که یعقوب بحدي محبت به یوسف داشت که شب و روز نزد او و ساعتی غائب نگشتی. در دوازده سالگی شب
جمعه کنار پدر خوابیده،
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 5 ص 209 )
. 2) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 6 )
ص: 170
در واقعه دید آفتاب و ماه و یازده ستاره او را سجده کردند، یوسف از شدت دهشت بیدار و به پدر گفت:
یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ: اي پدر من بدرستی که خوابی عجیب دیدم، درهاي آسمان گشوده نوري عظیم ظاهر و همه دنیا را فرا گرفت
کوهها و صحراها روشن، دریاها دیدم موج میزند، و ماهیان آن به انواع لغات تسبیح میکردند، و مرا جامهاي پوشانیده که همه دنیا
از حسن و نور آن منوّر، کلید گنجها نزد من نهادند و دیدم: أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ: یازده ستاره و آفتاب و ماه.
رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ: دیدم آنها را براي من سجده کنندگان. من بر سر کوهی بلند بودم در حوالی آن انهار جاري و اشجار سبز بود
که از آسمان ستارگان و نیّرین فرود آمدند و من نگاه میکردم آمدند و مرا سجده نمودند.
جابر بن عبد اللّه روایت نموده که یهودي از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمود که خبر ده از ستارگانی «1» در خصال
که یوسف آنها را در خواب دید. حضرت ساکت، جبرئیل نازل و خبر داد، حضرت فرمود: اگر تو را خبر دهم مسلمان شوي؟ گفت:
صفحه 106 از 241
بلی فرمود: جریان، طارق، ذیّال، ذو الکنفان، ذو القرع، وثّاب، عمودان، قابس، ضروح، مصبح و فیلق. یهودي گفت: به خدا اسامی
آنهایند، و مسلمان شد.
در تأویل این خواب که بزودي مالک مصر شود و وارد «2» علی بن ابراهیم قمی رحمه الله از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده
گردند بر او والدین و برادران او، اما شمس مادرش راحیل و قمر پدرش یعقوب، و یازده ستاره برادرانش چون بر او وارد شدند
سجده شکر الهی بجا آوردند وقتی او را دیدند، و این سجده خاص ذات احدیت سبحانی بود.
__________________________________________________
. 1) جزء 2، ص 444 ابواب الأحد عشر، حدیث 2 )
. 2) تفسیر قمی ج 1 ص 339 )
ص: 171
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 5] ... ص : 171
( قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ ( 5
خلاصه یعقوب چون خواب را شنید:
قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ: فرمود از روي شفقت و محبت اي پسرك من، مخوان و ظاهر مکن. رُؤْیاكَ عَلی إِخْوَتِکَ: خواب خود را بر
برادران خود.
فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً: پس حیله کنند براي هلاك تو حیلهاي را به سبب حسادت و وسوسه شیطان. إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ:
بدرستی که شیطان براي انسان دشمنی است آشکارا، پس میاندازد بین ایشان عداوت را در وسوسه، و اغراء ایشان به کید و مکر
نمودن با تو یا مراد شیطان خود آنها بودند به جهت آنکه فعل شیطان از آنها صادر و در صدد دشمنی برآمدند.
تحقیق: خواب در معنی مانند دیدن است الّا آنکه مختص است به آنچه در خواب دیده شود. و آن به انطباع صور متجدده است از
افق متخیله به حس مشترك. و حصول رؤیاي صادقه به اتصال نفس باشد به ملکوت به جهت علاقه فرط تناسب بین آن دو و فراغ
آن از تدبیر بدن. پس تصور میکند به آنچه در ملکوت است از معانی خالصه لایقه، و بعد متخیّله آن را به صورت مناسب به او
مینماید. پس ارسال آن به حس مشترك کرده، مشاهده میشود و اگر آن صورت شدیدة المناسبه است، آنمعنی را بر وجهی که
تفاوت بین آن دو نیست مگر بکلیۀ و جزئیۀ آن رؤیا مستغنی از تعبیر، و الا محتاج به تعبیر باشد.
از باب قول عرب: « احد عشر » : نصب آن بر تمیز است بعد تمام اسم، و آن به تقدیر تنوین است اصل آن « کوکبا » نکات ادبیه: قوله
اسناد سجده کردن به کواکب و حال آنکه شأن عقلا باشد به جهت آنست که « ساجدین » قوله .« و ثلثۀ رطل عسلا » « قدر راحۀ سحابا »
سه یاء است اصلی و اضافی و تصغیر، اضافی را حذف و عوض آن کسره و « یا بنیّ » آنها را جاري مجراي عقلا داشته. قوله
ص: 172
فَیَکِیدُوا » دو یاء در هم ادغام شدند و به فتح قرائت شده، چون فتحه اخف حرکات و به کسر نیز قرائت به سبب حذف مضاعف. قوله
تعدیه به لام با آنکه متعدي بنفسه باشد به جهت متضمن بودن معنی فعلی که متعدّي به لام است. « لَکَ
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 6] ... ص : 172
وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ
( وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ( 6
صفحه 107 از 241
وَ کَ ذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ: و چنانچه نشان داد خوابی را که موجب کرامت و رفعت تو است، همچنین برمیانگیزاند تو را پروردگار
تو به نبوت و پادشاهی و فرمانفرمائی و مسند بزرگواري. وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ: و پروردگار تو بیاموزاند تو را از تعبیر
به احادیث « رؤیا » در عهد یوسف علیه السّلام هیچکس تعبیر خواب بهتر از او نمیدانست، و تعبیر «1» خوابها. از قتاده نقل شده که
به جهت آنست که از احادیث ملک است اگر صادق باشد، و یا از احادیث نفس یا شیطان است اگر کاذب باشد. یا مراد از آن
تأویل غوامض کتب الهی و سنن انبیاء و کشف معانی و مشکلات آن و بیان کلمات حکما یا عواقب امور را به واسطه نبوت و وحی
اعلام فرماید. اکثر برآنند که بین خواب یوسف علیه السّلام و ورود پدر و برادرانش به مصر چهل سال طول کشید. بنا به قولی
«2» . هشتاد سال بود
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 8 )
. 2) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 209 )
ص: 173
علماء تعبیر فرموده خواب بد اثرش بزودي ظاهر شود تا مؤمن در حزن و غم نباشد، و خواب خوب تأثیرش طول کشد تا سرور مؤمن
بیشتر شود.
وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ: و تمام فرماید خداي تعالی نعمت خود را که نبوت و وصل نعمت دنیا به نعمت آخرت باشد بر تو. وَ عَلی آلِ
یَعْقُوبَ: و بر فرزندان یعقوب یعنی از نسل یعقوب علیه السّلام که انبیاء از او بیرون آمدند. و یا مراد برادران اویند که حق تعالی
ایشان را به سبب اسلام و توبه مثوبات و مغفرت ارزانی داشت. نزد اکثر مفسرین آنکه رتبه نبوت یافتند، لکن این قول مخالف
مذهب امامیه است، زیرا صدوق (علیه الرحمه) در کتاب دلائل النبوة از محمد بن اسمعیل بن بزیع از حنان بن سدیر روایت نموده
که از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم: اولاد یعقوب انبیاء بودند؟ فرمود: نه و لکن اسباط و اولاد انبیاء بودند، از دنیا نرفتند مگر
«1» . نیکان، توبه نمودند و متذکر شدند به تدارك آنچه را که بجا آوردند
کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ: چنانچه تمام فرمود نعمت را بر دو پدر تو پیش از این وقت، یا پیش از تو. مراد جد
است و پدر جد ابراهیم علیه السّلام و اسحق علیه السّلام، اما ابراهیم را به خلت و رسالت و نجات از آتش نمرود، و اعظم نعم وجود
حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله از صلب او و اما اسحق را به نبوت و اخراج یعقوب و اسباط از صلب او. إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ
حَکِیمٌ: بدرستی که پروردگار تو دانا است به کسی که صلاحیت دارد نبوت را درست کردار است، یعنی آنچه نماید بر وفق
حکمت و مصلحت باشد. یا علیم است به احوال خلق، حکیم است در احکام و فرامینش.
خداي تعالی هر فضلی و حالی از احوال یوسف براي غرض صحیح با رسول حکایت فرمود، و غرض از این «2» : ابن اسحق گوید
فضل آنست که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله تسلی داده شود از کید و حسد قوم، چه پیش از این برادران
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین 5 ص 8 )
. 2) تفسیر ابو الفتح ج 6 ص 342 )
ص: 174
یوسف علیه السّلام هم حسد بردند و با او کید نمودند. بلکه آگاهی است براي مؤمنین که از مکاید شیطان غافل نشده دشمنی او را
فراموش نکنند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 7] ... ص : 174
صفحه 108 از 241
( لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ ( 7
بعد از بیان منشأ قصه و ذکر تمهید مقدمات آن، شروع در شرح آن فرماید:
لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ: هرآینه بتحقیق در قصه یوسف علیه السّلام و برادرانش. آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ: عبرت و تنبه و آیات عجیبهاي
است براي پرسندگان از این حکایت و غیر ایشان را از جمله:
-1 برادران اذیت و آزار در حق او روا داشته در صدد قتلش برآمده اجتماع کردند در چاه انداختن و به غلامی فروختن به سبب
حسد با آنکه اولاد انبیاء بودند، پس گذشت و عفو نمود با اقتدار و تمکین بر ایشان بدون تحمیل هیچ منت و عاري بر آنان هرآینه
عبرتی است براي منافع دینی و دنیائی و آخرتی و نشانهاي است از آثار بزرگمنشی و بلندهمتی.
-2 نشانه فرج است بعد از شدت و منحت بعد از محنت براي مبتلایان به شدائد روزگار و افتادگان در وادیه آزار: در اثر صبر نوبت
ظفر آید.
-3 دال است بر نبوت و حقانیت پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله با آنکه کتابی نخوانده و ملازمت عالمی ننموده، اخبار به تمام
گزارشات این واقعه نموده هرآینه شاهد بزرگی است بر صدق دعوي و نزول وحی بر آن حضرت و غیره از تنبهاتی که در ضمن
تفسیر آیات بیان خواهد شد ان شاء اللّه تعالی.
برادران یوسف شش نفرشان علاقی و پسران خاله یوسف نیز بودند: یهودا، روبیل، شمعون، لاوي، ریالون و یشجر، که مادرشان لیّاي
دختر لیّان دختر خاله یعقوب چون وفات نمود، راحیل خواهر او بجاي او نشست. یوسف و بنیامین از او ص:
175
«1» . متولد و چهار دیگر از دو سریّه بودند. دان، یقتالی، حاد و اشر
یوسف علیه السّلام در حسن صورت و سیرت از همه پیش بود، و از آیات او تخصیص به بهرهاي از حسن که از اهل عصر ممتاز شد
و گفتهاند: خداي تعالی حسن را قسمت نمود میان آدمیان، دو ثلث به یوسف و ثلثی به همه جهان داد.
شب معراج یوسف را دیدم با حسنی عجیب و «2» : ابو سعید خدري روایت نموده از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که فرمود
لطافتی غریب، از آن متعجب شده پرسیدم: کیست؟ جبرئیل گفت: یوسف. اصحاب سؤال نمودند: چگونه دیدي؟
فرمود: مانند ماه شب چهارده.
خلاصه چون یوسف خواب را نقل نمود، یعقوب او را به اجتبا و اتمام نعمت مژده، و در کتمان آن سفارش زیاد نمود. بعضی از
زنان برادر این را شنیده براي شوهران خود نقل و ایشان را عرق حسد به حرکت آمده به تدبیر مهمّ او مشغول شدند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 8] ... ص : 175
( إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَۀٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ( 8
إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ: یاد بیاور زمانی را که گفتند برادران با یکدیگر:
هرآینه یوسف و برادرش بنیامین، أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنَّا: دوستترند به نزد پدر ما از ما. تخصیص بنیامین به ذکر به جهت اختصاص او
است به اخوّت از طرفین. وَ نَحْنُ عُصْ بَۀٌ: و حال آنکه ما جوانان توانا و مردان کارزاریم و ایشان خردسال و بیکفایت، پس بایستی ما
را دوستتر دارد. و چون عاجز و ضعیف را بر ده مرد
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 12 ، صفحه 219 )
صفحه 109 از 241
[...] . 2) بحار ج 18 ص 325 و 376 )
ص: 176
قوي اختیار نموده، إِنَّ أَبانا لَفِی ضَ لالٍ مُبِینٍ: بدرستی که پدر ما در دوري است آشکارا، یعنی رأي او در این کار خطا واقع شده به
جهت تفضیل مفضول یا ترك تعدیل در محبت.
دفع شبهه: برادران حضرت یوسف نظر خود را مقصور در ظاهر نموده، به مشاهده حال، خود را برتر دانستند غافل از آنکه محبت
خدائی منشأش توانائی و بزرگسالی نیست، بلکه دائر مدار دینداري و رضاي سبحانی است، گرچه صاحبش در نظر به غایت پستی و
ناتوانی و خردسالی باشد. بنابراین تفضیل بین اولاد در عطا و محبت و اکرام، وقتی براي امر دینی و فضیلت واقعی باشد، هرآینه دلیل
نقلی و عقلی حاکم بر رجحانش خواهد بود، لذا در ازدیاد محبت یعقوب علیه السّلام به یوسف علیه السّلام نسبت به سایر برادرانش
اشکالی نیست.
خلاصه نشستند رأي دادند که حیله نمائیم و او را از پدر دور تا به جهت فقدان او ما را دوست دارد، یکی از آنها گفت:
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 9] ... ص : 176
( اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ ( 9
اقْتُلُوا یُوسُفَ: بکشید یوسف را. گوینده این حرف ذان یا شمعون یا یهودا بزرگتر ایشان. در تیسیر نقل نموده که شیطان به صورت
پیري بر ایشان ظاهر و گفت: یوسف میخواهد شما را به بندگی خود اختیار کند. گفتند: تدبیر چیست؟ گفت: بکشید یوسف را. أَوِ
اطْرَحُوهُ أَرْضاً: یا او را از آبادانی دور کنید به محلی که در آن درندگان باشند. یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ: تا خالی ماند براي شما روي
پدر شما. یعنی چون او را نیابد، همگی شما را دوست دارد و تمام التفات خود را متوجه شما سازد. وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ:
و باشید بعد از ساختن کار یوسف گروه شایستگان، یعنی توبهکنندگان از این عمل یا به
ص: 177
صلاح آرندگان عذر و تمهید معذرت با پدر، یا شایستگان در دنیا بعد از خاتمه امر یوسف، چه کار شما انتظام یابد.
تنبیه: این یکی از مکاید شیطان است که ناشکیبایان بادیه آرزو و هوي و هوس را فریب دهد و بر وجه تسویف میگوید: امروز
گناه کنید و فردا توبه نمائید. غافل از آنکه معذرت و توبه فردا را عمر فردا میباید و عمر را اعتباري نیست، و ترك گناه آسانتر
زیرا ترك گناه، فضل آن «1» . است از توبه، چنانچه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرماید: ترك الذّنب اهون من طلب التّوبۀ
محقّق، و لکن قبول توبه مردّد باشد.
این قسمت در جوانان شیوع دارد، ایام جوانی که زمان قدردانی و سیر ترقیات و کمالات انسانی است صرف شهوترانی نموده
مرکب نفس را در عرصه محرمات و معاصی رها ساخته به امید آنکه بعدها توبه نمائیم یا به پابوس سید الشهداء علیه السّلام انابه
کنیم، یا اکنون حالی کنیم و در پیري قالی نمائیم، غافل از آنکه (بسیار جوان مرد و یکی پیر نشد) و تأخیر توبه آنا فانا معصیت
باشد، ناگهان نهال جوانی زرد و آثار بیماري ظاهر، اگر عمري دریابد به کسالت و ناخوشدلی بگذراند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 10 ] ... ص : 177
( قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ ( 10
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ: گفت گویندهاي از ایشان یعنی یهودا که در رأي احسن از ایشان بود یا روبیل. به روایت علی بن ابراهیم: لاوي بوده،
گفت: لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ:
صفحه 110 از 241
__________________________________________________
. 1) نهج البلاغه فیض حکمت 161 )
ص: 178
مکشید یوسف را زیرا کشتن بیگناهان گناهی بزرگ است. وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ: و بیندازید او را در قعر چاه.
- اقوالی است: 1- مراد اطاقی باشد که در چاه بود پیش از آنکه به آب رسد. 2- ظلمت و تاریکی چاه باشد. 3 « جبّ » بیان: در معنی
مکانی که خبر غائب شود. 4- چاهی باشد ناهموار.
و در مکان چاه نیز اختلاف است: 1- در بیت المقدس بود. 2- در زمین اردن. 3- میان مدین و مصر. 4- سه فرسخی منزل یعقوب
بوده. حاصل آنکه چون غرض شما نابودي او است، در چاه اندازید.
یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ: تا فرا گیرد او را بعضی راهگذران که بدانجا رسند او را بیرون آورده به شهر دیگر برند و شما از او برهید:
تدبیر بر این وجه کنید، إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ: اگر هستید شما بجاآورندگان به مشورت من، پس همه بر این رأي متّفق شدند.
تذکرة: سبب پیش آمدن افتراق یعقوب به یوسف:
که: «1» ابو حمزه ثمالی از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روایت نموده
عادت یعقوب چنان بود هر روز گوسفندي ذبح خود و عیالات از آن تناول و تصدق میکردند. اتفاقا شب جمعه سائلی مؤمن
روزهدار بر در خانه او گذر و طعامی خواست، اهل یعقوب آواز او شنیدند و به او تصدق ندادند با آنکه زیادتی طعام نزد آنها بود.
چون سائل مأیوس شد، کلمه استرجاع بر زبان راند و به سبب گرسنگی و بیچیزي بگریست و وظایف حمد الهی بجا آورد و بر آن
شکیبائی ورزید، روز دیگر روزه داشت. حق تعالی بدین جهت او را به مفارقت مبتلا و به او وحی فرمود که مستعد بلاي من باش و
به قضاي من راضی شو، در همان شب یوسف خواب را دید.
__________________________________________________
. 1) تفسیر عیاشی ج 2 ص 167 ، و تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 411 ، و تفسیر برهان ج 2 ص 243 )
ص: 179
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 11 ] ... ص : 179
( قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ ( 11
خلاصه برادران نزد پدر آمده گفتند: فصل بهار و گلها روئیده زمین سبز شد، چه شود یوسف را با ما به صحرا فرستی تا تفرّجی
نمائیم. یعقوب فرمود: روا مدارید که شما در گلزار و من در هجران باشم. مأیوسانه پیش یوسف آمده بعضی کارهاي خود را جلوه
دادند. یوسف گفت: هر روز چنین باشد؟ گفتند: آري، میل داري با ما بیائی؟ براي درخواست اجازه نزد یعقوب علیه السّلام آمدند،
یعقوب علیه السّلام به فکر فرو رفت به جهت عدم اطمینان:
قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ: برادران گفتند اي پدر ما، چیست که امین نپنداري ما را بر یوسف و تأمل میکنی در
فرستادن او را با ما به صحرا. وَ إِنَّا لَهُ لَناصِ حُونَ: و حال آنکه ما مر یوسف را نیکو خواهانیم و به غایت بر او مهربان و با او خیانت
نکنیم. و در این دلالت است بر اینکه حضرت یعقوب علیه السّلام ابا داشت از فرستادن یوسف را با ایشان، و کاره بود.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 12 ] ... ص : 179
( أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ( 12
صفحه 111 از 241
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً: بفرست او را با ما فردا به جانب صحرا. یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ: تا در وسعت و فراخی معیشت سبزیها و میوهها خورد و بازي
نماید به تیر انداختن و شترسواري. در مجمع روایت شده تمام بازیها حرام است، مگر سه قسم آن:
وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ: «1» . بازي کردن مرد به تیراندازي و اسبدوانی و با عیال خود
__________________________________________________
. 1) مجمع البیان، جلد 3، صفحه 215 )
ص: 180
و به درستی که ما مر یوسف را نگهدارانیم از مکاره یا از درندگان و جانوران نزد بعض مفسرین انداختن یوسف علیه السّلام در چاه
به سن هفت سالگی و رسیدن به پدرش به هشتاد سالگی، و مدت مکث بعد از اجتماع بیست و سه سال و فوت او در صد و بیست
سال بود. بنا به قولی وقوع در چاه به نه سالگی یا ده یا دوازده سالی و رسیدن به پدر در چهل سالی بوده.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 13 ] ... ص : 180
( قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ ( 13
قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ: فرمود یعقوب علیه السّلام بدرستی که مرا اندوهگین دارد آنکه شما ببرید یوسف علیه السّلام را از
پیش من، چه شدت مفارقت او بر من بسیار، و صبر بر مهاجرت او دشوار است. وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ: و دیگر میترسم آنکه
بخورد او را گرگی، چه در آن زمین که شما میروید گرگان بسیار دارد، مبادا گرگی قصد او کند. وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ: و حال آنکه
شما از او بیخبر باشید به سبب اشتغال شما به تماشا یا قلت اهتمام در محافظت.
تبیین: یعقوب علیه السّلام چگونه فرمود او را گرگ بخورد، چه اگر به وحی باشد، تقریر است در فرستادن او؟
گوئیم چند جواب است.
-1 آنکه زمینی بوده که بسیار گرگ داشته.
-2 آنکه بر دل او گذشت و به زبانش جاري شد.
-3 آنکه خواب دید که او را بردند و نیاوردند، چون پرسید گفتند: او را گرگ خورد.
-4 در خواب دید که ده گرگ گرد یوسف در آمده بر او حمله مینمودند
ص: 181
یکی از آنها دفاع مینمود، زمین شکافته، یوسف به زمین فرو شد و برنیامد الّا بعد از سه روز.
«1» . -5 آنکه ترسید کشتن یوسف را، پس تعبیر نمود از ایشان به گرگ بواسطه ستر بر آنها. ابن عباس گوید آنها را گرگ نامید
-6 آنکه خواب دید او را گرگ خورده. چون این را فرمود برادران آن را دست افزار خود ساختند. در مجمع روایت شده از پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
«2» . لا تلقّنوا الکذب فیکذبوا فانّ بنی یعقوب لم یعلموا انّ الذّئب یأکل الانسان حتّی لقنهم ابوهم
یعنی مردمان را تلقین دروغ نکنید، یعنی چیزي را که دستآویز دروغ باشد مگوئید، زیرا در نتیجه آن به دروغ روي میآورند.
همچنانکه فرزندان یعقوب نمیدانستند گرگ آدمی را خورد چون یعقوب فرمود میترسم گرگ یوسف را بخورد، آن را وسیلهاي
براي خود قرار دادند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 14 ] ... ص : 181
صفحه 112 از 241
( قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَۀٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ ( 14
قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ: برادران گفتند: به خداي اگر بخورد او را گرگ وَ نَحْنُ عُصْ بَۀٌ: و حال آنکه ما گروهی توانا و قوي هیکلایم
که هریک با ده شیر محاربه و مقاومت میتوانیم کرد. إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ: بدرستی که ما در آن هنگام که برادر را به چنگ گرگ
دهیم هر آینه زیانکاران باشیم.
شرح واقعه: چون اصرار نمودند، یعقوب راضی شده فرزندان را وصایت خیر نمود به یوسف و گفت: این پسرك من امانتی است از
من به شما، از خدا بترسید
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 216 )
. 2) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 216 )
ص: 182
در او هیچ خیانتی نکنید، به خداي اگر گرسنه شود طعامش، و اگر تشنه باشد آبش دهید و به او مهربانی و محبت کنید. گفتند: البته
ما را برادر است و شفقت برادري بر او باشد.
خلاصه یعقوب علیه السّلام هم با آنها قسمتی راه رفت و یوسف را بوسید و گفت: تو را به خدا سپردم. روانه شدند، تا در چشم پدر
بودند او را بر دوش و اکرام، همینکه از نظر غائب گردیدند جفا و آزار مشغول، و به هر یک که پناه میبرد او را طرد نمودي،
طعامی را که پدر براي او داده بود بخوردند و او را گرسنه و تشنه گذاشتند، میگریست و میگفت: اي پدر خبر داري با من چه
میکنند؟
تشبیه: صورت این حال مشابه است به حال حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السّلام که تا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله حیات
داشتند اکرام و اعزاز ایشان نمودند. در آن روز که حضرت نبوي ایشان را بر دوش و از حضیره بنی النجار میآمد هر یک التماس
چون پیغمبر از دار «1» . میکردند که ایشان را بر دوش خود بگیرند حضرت فرمود: نعم المطبّۀ و نعم الرّاکبان و ابوهما خیر منهما
دنیا رفت یکی را به زهر و دیگري را به شمشیر شهید نمودند! تبصره: رضایت یعقوب در فرستادن یوسف با خوف در ابتدا به جهت
آن بود که چون مشاهده نمود ایمان و عهود و اجتهاد آنان را در حفظ و رعایت یوسف، غلبه نجات و سلامت در باره او حاصل و
تقویت یافت نفسش به فرستادن، که اگر به اصرار برادران و اظهار اخوت و جدیت در حراست یوسف چنانچه یعقوب امتناع
مینمود، هرآینه موجب اتهام و خوف از ناحیه برادران و استیحاش آنها از یعقوب و یوسف تولید عداوتی میگردید.
چون یوسف را قصد برادران محقق شد، روي به دعا آورد: اي خداوندي که جدّ مرا از آتش نمرود نجات دادي و مژده برکت
مرحمت فرمودي، بر پدر پیر من ترحم و مرا از کشتن خلاص فرما. یهودا به شنیدن آن، عرق برادري به حرکت،
__________________________________________________
. 1) در بحار الانوار ج 43 صفحات 285 و 286 و 309 ، و تفسیر ابو الفتح ج 6 ص 348 )
ص: 183
یوسف را در حمایت خود و گفت: تا جان دارم نگذارم کسی قصد کشتن تو را نماید. آنگاه به برادران گفت: مگر شما با من عهد
نکردید که او را نکشید.
«1» . گفتند: بلی، پس قبول نموده از کشتن او گذشتند
چون یوسف علیه السّلام را از پدر خود دور کردند، خواستند بکشند او را. لاوي گفت: «2» : علی بن ابراهیم قمی رحمه الله فرماید
مکشید یوسف را بلکه به این چاه اندازید تا بعضی از راه گذریان او را دریابند و با خود ببرند، سخن او را قبول پس یوسف را به
صفحه 113 از 241
سر چاه آوردند. گفتند: بکن پیراهن خود را. یوسف علیه السّلام گریست، گفت: اي برادران مرا برهنه مکنید، پس یکی از آنها
کارد کشید و گفت: اگر پیراهن را بیرون نیاوري تو را میکشم. پس پیراهن یوسف علیه السلام را کندند و او را به چاه افکندند و
برگشتند. یوسف علیه السلام در چاه با خدا مناجات نمود گفت: اي خداي ابراهیم و اسحق و یعقوب علیهم السلام، رحم کن ضعف
و بیچارگی و خردسالی مرا.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 15 ] ... ص : 183
( فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ( 15
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ: پس چون برادران یوسف بردند. وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ: و اجتماع کردند اینکه بیاندازند او را در قعر
چاه.
پس دستهایش بسته پیراهنش ،«3» و به اصحّ اقوال، سه فرسخی کنعان چاهی بود، سر آن تنگ و پائین گشاد و هفتاد گز عمق داشته
درآوردند. گفت: اي
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 17 )
. 2) تفسیر قمی ج 1 ص 340 )
. 3) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 17 )
ص: 184
برادران، پیراهن مرا دهید تا کفن من باشد و دستهایم را گشائید تا جانوران از خود دور کنم. گفتند: آن یازده ستاره و ماه و آفتاب
که تو را در خواب سجده کردند بخوان تا دستهایت را باز و پیراهن تو را دهند. آنگاه رسنی در کمر او بسته به چاه سرازیر نمودند.
در وسط که رسید، رسن را بریده او را به چاه انداختند.
«1» . خداي تعالی از میان آب، سنگی برآورد بزرگ و نرم تا یوسف به سنگ آمد و رنج به او نرسید
روایت دیگر: جبرئیل به امر الهی فورا او را دریابید و بر سنگ گذاشت و تاریکی چاه مبدل به روشنی و شوري آبش به شیرینی و
«2» . آن بجاي طعام و شربت او بود. ملکی آمد براي انس او و آن قیدها را باز نمود، پیراهن حریر بهشتی به او پوشانید
وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ: و وحی فرستادیم به سوي یوسف به توسط جبرئیل که اندوهناك مباش، بزودي تو را از حضیض چاه به ذروه جاه
رسانیم.
نزد بعضی مراد القاي در قلب است، لکن جماعتی از مفسرین برآنند که در آن حال خداي تعالی او را به نبوت و پیغمبري مرحمت
و وحی بر او نازل فرمود.
«3» . ظاهر آیه هم مؤید باشد
که: جبرئیل بر او نازل شد و گفت: تو را عزیز مصر و با جلالت خواهیم گردانید و «4» حضرت امام محمد باقر علیه السّلام فرماید
برادران تو را محتاج تو خواهیم کرد که بیایند بسوي تو و تو ایشان را خبر دهی به آنچه امروز نسبت به تو کردند و آنها تو را
نشناسند که یوسفی.
در وقتی که این وحی در چاه بر یوسف نازل شد هفت سال داشت. جبرئیل یوسف «5» و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است
را بشارت داد که آنچه
__________________________________________________
صفحه 114 از 241
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 217 )
2) مصدر سابق. )
3) همان مصدر. )
. 4) تفسیر قمی ج 1 ص 340 )
[...] . 5) تفسیر عیاشی ج 2 ص 170 )
ص: 185
خواستی عطا شد، تو را رتبه ارجمندي، و برادرانت را به حاجتمندي نزد تو فرستیم.
لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا: هرآینه خبر دهی تو البته برادران را به اینکار که نموده و اذیتی که به تو رسانیدهاند. وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ: و حال
آنکه ایشان ندانند و نشناسند تو را به جهت علوّ شأن و رفعت مقام.
خلاصه حضرت یعقوب شب بالاي بلندي که بر آن صحرا مشرف بود با دختر خود بماند. از این طرف برادران را خواب ربود، لکن
یهودا بیدار، فرصت یافته به سر چاه آمد صدا زد: اي برادر مردهاي یا زنده. یوسف گفت: کیستی که حال غریبان پرسی. گفت: منم
یهودا برادرجان، حال تو چیست؟ یوسف گریان شد گفت نه در روي زمین از زندگانم نه در زیر زمین از رفتگان. یهودا بسیار
گریست. یوسف گفت: وصیت نمایم که چون به خانه رسیدید مرا فراموش نکنید.
در تمام احوال یهودا میگریست، به صداي او برادران بیدار آمدند، او را سرزنش و ملامت نموده خواستند سنگ به چاه اندازند،
یهودا نگذاشت، عاقبت سنگی به سر چاه انداخته روانه شهر شدند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 16 ] ... ص : 185
( وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ ( 16
وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ: و آمدند بجانب پدر خود شبانگاه در حالتی که میگریستند و گریبان چاك زده فریاد و فغان برداشته
خاك بسر میریختند میگفتند: وا حبیباه وا اخاه وا یوسفاه. پیراهن یوسف را به خون بزغالهاي آمیخته با خود آوردند. یعقوب
دانست حادثهاي اتفاق افتاده، پرسید: یوسف کجا است؟
برادران یک مرتبه صداي فغان و زاري بلند نمودند.
بیان: اهل اشاره گفتهاند: برادران نماز شام آمدند تا وقت تاریک باشد، ایشان را از دروغ گفتن شرم نیاید و در سخن فرو نمانند و
لذا گویند: چون از کسی حاجتی خواهی به شب مخواه که حیا در چشم، و به تاریکی از آن
ص: 186
خواستن شرم نیاید. و چون عذرخواهی، به روز مخواه، که فرومانی در عذر خواستن. و این گریه دروغ که میکردند آب گریههاي
زنی نزد شریح آمد میگریست و جزع میکرد، چون حجت بر او متوجه شد، یکی گفت: بنگر که «1» : راست را برد. شعبی گفت
این مسکینه چگونه میگرید، همانا مظلومه است.
شریح گفت: برادران یوسف ظالم بودند و با ظلم میگریستند و این آیه را خواند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 17 ] ... ص : 186
( قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ ( 17
چون یعقوب پرسش یوسف را نمود:
صفحه 115 از 241
قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ: گفتند اي پدر ما بدرستی که ما بیرون رفتیم به صحرا، پیشی میگرفتیم در دویدن و تیر انداختن. وَ تَرَکْنا
یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا: و و وا گذاشتیم یوسف را تنها نزد بار و جنس خود. فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ: پس خورد او را گرگ. وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا: و
نیستی تو باوردارنده ما را، یعنی سخن ما را باور نکنی و تصدیق ننمائی. وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ: و اگرچه باشیم ما در همه کارها
راستگویان. اینجا به جهت بدگمانی که به ما داري، ما را دروغگو پنداري.
تنبیه: علماي امامیه رضوان اللّه علیهم اجمعین به این آیه استدلال نموده بر آنکه ایمان تصدیق باشد به اتفاق. ایضا آیه دلالت ندارد
بر آنکه یعقوب علیه السّلام تصدیق صادق را ننماید بلکه مراد این است که تصدیق ایشان را ننماید به سبب اتهام ایشان و بدگمانی
به آنان به جهت ظاهر شدن آثار حسد از
__________________________________________________
. 1) تفسیر ابو الفتوح ج 6 ص 352 )
ص: 187
آنان نسبت به یوسف علیه السّلام و گفتند شاهد دیگر داریم برخوردن گرگ یوسف را و آن پیراهن خونآلود او است.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 18 ] ... ص : 187
( وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ ( 18
وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَ ذِبٍ: و آوردند پیراهن او را به خون دروغ آلوده و نزد پدر نهادند، و آن خون یوسف نبود بلکه خون
بزغاله بود. یعقوب علیه السّلام پیراهن به دست گرفت فرمود: چه حلیم گرگی بوده که یوسف را بدریده و پیراهنش را نیازرده.
ایشان در جواب فرومانده گفتند: خیر، بلکه دزدان او را کشتند. یعقوب گفت: اي سبحان اللّه دزدان او را کشتند و پیراهنش رها
نمودند، حاجت آنان به پیراهن بوده نه بکشتن.
گفتهاند در پیراهن یوسف سه آیت بود: اول- آن روز که بیاوردند به خون آلوده و یعقوب بدانست که آنها دروغ گویند. دوم-
آنجا که زلیخا از عقب پیراهن یوسف را درید. سوم- آن روز که بیاوردند و به روي یعقوب انداختند بینا شد.
روز دیگر که برادران به صحرا رفتند، با هم گفتند دیدید که نزد پدر دروغگو و خجالتزده شدیم، تدبیر آنست که برویم یوسف
را از چاه بیرون آورده پاره پاره کنیم و استخوانهایش نزد پدر بریم. یهودا گفت: با من عهد کردید او را نکشید، ایشان را از کشتن
یوسف منع نمود. نماز شام چون به خانه شدند، پدر گفت: اگر چنانست که راست میگوئید، آن گرگی که یوسف را بخورد
بگیرید و بیاورید. چوب و رسن برداشته به صحرا رفتند، گرگی را گرفته دست و پاي بسته آورده نزد پدر بیفکندند. یعقوب علیه
السّلام امر نمود دست و پاي او را باز و فرمود: اي گرگ، شرم نداري که فرزند من میوه دل من روشنائی چشم مرا
ص: 188
بخوردي. فورا به قدرت کامله الهیه گرگ به زبان آمد گفت:
لا و حقّ شیبتک یا نبیّ اللّه ما اکلت ولدك و انّ لحومکم و دمائکم معاشر الانبیاء محرّمۀ علینا و انّی لمظلوم مکذوب علیّ و انّی
«1» . غریب فی بلاد مصرّ
به حق پیري و سفیدي موي تو که من فرزند تو را نخوردهام و گوشت و خون شما پیغمبران بر ما حرام است، و من مظلوم و دروغ به
من بستهاند، و من در این زمین غریبم.
فرمود: براي چه به این زمین آمدهاي؟ گفت: مرا اینجا خویشانند به زیارت ایشان آمده بودم، این پسران تو مرا گرفته ببستند پیش تو
آورده و این دروغ بر من نهادند.
صفحه 116 از 241
یعقوب روي به پسران، قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً: فرمود: نه چنین است که شما گوئید، بلکه آراسته است براي شما نفسهاي
شما و آسان گردانیده در نظر شما کار بزرگی را که هلاك یوسف و فوت او باشد. فَصَبْرٌ جَمِیلٌ: پس شأن و امر من صبري است
نیکو، یعنی شکیبائی که با آن شکایتی نباشد مگر با خدا، یا صبر نیکوتر از همه چیزي است.
صبر جمیل، صبري است که شکایتی با خلق نباشد. «2» : منهج- در حدیث آمده
صبر جمیل باشد هرگاه قصد شود به آن وجهه الهی و بجا آورد شخص به جهت وجهی که «3» : سید مرتضی قدس الله سره فرموده
واجب شده، پس چون صبر در این موضع واقع شده بر وجه پسندیده صحیح است وصف آن به جمیل، و نازل شد بلاء به حضرت
یعقوب علیه السّلام در بزرگسالی و به یوسف علیه السّلام در خردسالی بدون صدور گناهی از آن دو، پس یعقوب واقع در
اندوهناکی و یوسف در بندگی. تمام اینها به نظریات حضرت احدیت و امتحان در مرتبه عبودیت بود تا آنکه فرج آمد.
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 23 )
. 2) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 22 )
. 3) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 218 )
ص: 189
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِ فُونَ: و خداي متعال است که یاري جویند و استعانت کنند بر آنچه شما وصف میکنید، یعنی من به
خداي تعالی یاري جویم و استعانت خواهم بر تحمل مرارت صبر.
یوسف این دعا خواند: یا اله ابراهیم و اسحق «1» حضرت یوسف علیه السّلام سه روز در چاه ماند. علی بن ابراهیم روایت نموده که
و یعقوب ارحم ضعفی و قلّۀ حیلتی و صغري روز چهارم نوید نجات از درگاه قاضی الحاجات رسید.
که ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمود که یوسف علیه السلام «2» علامه مجلسی رحمه الله به سند معتبر روایت نموده
در چاه چه دعا خواند که باعث نجات او گردید؟ فرمود: چون یوسف را به چاه انداختند و از زندگی خود ناامید شد گفت:
اللّهم ان کانت الخطایا و الذّنوب قد اخلقت وجهی عندك فلن ترفع لی الیک صوتا و لن تستجیب لی دعوة فانّی اسئلک بحق الشّیخ
یعقوب فارحم ضعفه و اجمع بینی و بینه فقد علمت رقّته علیّ و شوقی الیه.
ابو بصیر گوید: پس حضرت صادق علیه السّلام گریست و فرمود من در دعا میگویم:
اللّهم ان کانت الخطایا و الذّنوب قد اخلقت وجهی عندك فلن ترفع لی الیک صوتا فانّی اسئلک فلیس کمثلک شیء و اتوجّه الیک
بمحمّد نبیّک الرّحمۀ یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه.
پس حضرت فرمود: این دعا را بخوانید که من بسیار میخوانم نزد شدتها و غمهاي عظیم.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 19 ] ... ص : 189
( وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْري هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَۀً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَعْمَلُونَ ( 19
__________________________________________________
. 1) تفسیر قمی ج 1 ص 341 )
. 2) بحار ج 12 ص 255 ، و تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 416 و مثل آن در بحار ج 12 ص 230 و 231 ، و تفسیر عیاشی ج 2 ص 178 )
ص: 190
وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ: و آمدند کاروانی نزدیک آن چاه، و ایشان جمعی بودند که از مدین به مصر میرفتند راه را خطا نموده به نزدیک
صفحه 117 از 241
آن چاه رسیدند. وارد آنها مالک نام داشت. فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ: پس فرستادند واردشان را (وارد کسی است که آب کشیدن کاروان با
او است) فَأَدْلی دَلْوَهُ: پس فروگذاشت دلو خود را در چاه. وحی شد به یوسف که در دلو نشین که این دلو براي تو در چاه آمد.
دیوارهاي چاه بر فراق یوسف بگریستند. «1» : یوسف در دلو نشست. در معالم گفته
مالک در کشیدن دلو حیران بماند، چه آن را بغایت سنگین دید، به چاه نظر کرد ماه را در چاه دید. «2» : در انیس المرید
قالَ یا بُشْري هذا غُلامٌ: بر وجه تعجب گفت اي مژده و شادمانی حاضر شو که هنگام حضور است، این پسري باشد که دلو را
نام صاحب او بوده و او را براي کمک طلبید، پس به مددکاري او، یوسف را از چاه بیرون « بشري » «3» سنگین نموده. نزد بعضی
آوردند. وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَۀً: و پنهان داشتند وارد و اصحاب او یوسف علیه السّلام را از سایر رفقا در حالتی که متاع تجارت بود، یعنی
براي فروختن مناسب نمود، یا پنهان ساختند او را از کاروانیان و گفتند: اهل آب او را به ما دادهاند تا براي ایشان به مصریان
فروشیم، یا برادران که خبردار شدند حال او را پنهان داشتند و گفتند: غلام ما و متاع ما است. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَعْمَلُونَ: و خداي تعالی
دانا است به آنچه میکردند، یعنی مخفی نبود بر او اسرار و اخفاء کاروانیان یوسف را، و یا کید و مکر اولاد یعقوب با برادر و پدر
خود.
__________________________________________________
1) در تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 24 گفته. )
2) مصدر اخیر. )
. 3) تفسیر مجمع البیان ص 220 )
ص: 191
فروختن یوسف: یهودا همه روز طعام براي یوسف میآورد. اتفاقا در همین روز به سر چاه آمد، صدائی نشنید. در کاروان، نظر،
یوسف را دید، برادران را اطلاع داده آمدند به مالک گفتند: این غلام ما است، از ما گریخته باشد.
مالک گفت: اگر خواهید به شما دهم، یا او را به من بفروشید. گفتند: او را به تو میفروشیم به شرط عیبی که دارد، غلامی است
گریزپا. مالک گفت: با این عیب به چند میفروشید؟ گفتند: هرچه میخواهی لکن او را غل و زنجیر نموده از این شهر ببر و او را
گرسنه و تشنه بدار که سرکش باشد. یوسف در برادران نظر و سخنان غضبآمیز ایشان میشنید، یاراي جواب نداشت، پس به زبان
عبري به یوسف گفتند: اگر در آنچه ما میگوئیم و میکنیم تمرد کنی با شمشیر آبدار سر تو را جدا کنیم. یوسف خاموش، اقرار به
عبودیت، و او را به معرض بیع آوردند. مالک گفت: من درم خود را بضاعت خریدهام، اکنون چند ناسره باقی مانده، گفتند: قیمت
غلام بسیار اما با تو میسازیم به هر چه داري.
دست یوسف را به دست او دادند براي فروختن.
تبصره: اگر گویند چگونه یوسف صبر بر بندگی و انکار آن را نفرمود و حال آنکه نبی بود؟
-1 نزد بعضی یوسف در این حال بنابر قول اکثر، پیغمبر «1» : جواب: سید مرتضی علم الهدي قدس الله سره در تنزیه الانبیاء فرماید
منصرف است به حال مستقبل که در « و اوحینا الیه » نبود، و چون خوف کشتن داشت جایز است صبر بر استرقاق و بنابراین فرمایش
آن نبوت یافت.
-2 ممتنع نیست که خداي تعالی امر فرمود به کتمان امرش و صبر بر مشقت بندگی به جهت امتحان و شدت تکلیف، چنانچه امتحان
فرمود دو پدرش ابراهیم علیه السّلام و اسمعیل علیه السّلام را یکی را به آتش نمرود و دیگري را به ذبح شدن.
3 -
ه
ک
ن
آ
ن
ک
م
م
ت
س
ا
ف
س
و
ی
ر
ب
خ
ه
د
ا
د
د
ش
ا
ب
ا
ه
ن
آ
ا
ر
ه
ب
ه
ک
ن
آ
م
لا غ
ت
س
ی
ن
و
__________________________________________________
صفحه 118 از 241
1) تنزیه الانبیاء ص 46 طبع مکتبه بصیرتی. )
ص: 192
انکار هم نموده، لکن از او نشنیدند و قولش را قبول نکردند گرچه کسی این را نقل ننموده و به ما نرسیده، لکن لزومی ندارد هرچه
واقع شود به ما برسد چنانچه در ازمان ما هم خیلی از واقعات را مطلع نشویم.
تتمه: احقر گوید: پنهان داشتن حضرت یوسف علیه السّلام امر را و ظاهر نکردن حقیقت آن، ممکن است به پاس احترام شئونات
مقام نبوت حضرت یعقوب علیه السلام و ستر عملیات شنیعه برادران در حق او، به جهت حفظ آبروي دین و دفع فساد بوده، زیرا
صدور این گونه اخلاق از پیغمبرزادگان قبیح، و اظهار آن در انظار اقبح، و اطلاع دیگران موجب مدافعه باشد، لذا نسبت غلامی و
فروختن را بر خود هموار نمود براي حفظ شریعت اسرائیل علیه السّلام.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 20 ] ... ص : 192
( وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ( 20
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ: و فروختند یوسف علیه السّلام را به قیمت ناسره اندك بیاعتبار. دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ: در همی چند شمرده شده.
عادت آن زمان چنین بود که کمتر از چهل درهم را میشمردند و زیادتر را وزن میکردند. مالک درهمها را شمرده هفده عدد، بنا
بقولی بیست عدد، و هر برادر دو درهم برداشت، یا بیست و دو یا چهل عدد بوده. از حضرت باقر علیه السّلام مروي است که هیجده
در تفسیر وسیط نقل شده که یهودا هیچ نگرفت. «1» . درهم بود
وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ: و بودند برادران در باره یوسف از بیرغبتان، یعنی اعتنائی به شأن او نداشتند و نمیخواستند که یوسف با
ایشان باشد، یا کاروانیان در خریدن او بیمیل بودند به سبب اتهام او به فرار و نافرمانی.
__________________________________________________
. 1) تفسیر عیاشی ج 2 ص 172 ، و تفسیر برهان ج 2 ص 248 ح 14 ، و تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 418 )
ص: 193
روزي یوسف علیه السّلام در آئینه نگاه و جمال خود را دید، تعجب نموده با خود گفت: اگر من بنده بودم «1» در خبر آمده که
را به او نمود بر سبیل امتحان. « ثمن بخس » قیمت من از حد و حصر متجاوز بودي، پس حق تعالی
چون مالک، یوسف را خرید، در جمیع سفر انواع خیر به او میرسید تا آنکه در مصر او را :«2» تتمه واقعه: در تفسیر ابو حمزه ثمالی
بفروخت آن خیر و برکت از او مفقود شد، دانست که از برکات او بوده، پس نزد او آمد گفت:
کیستی؟ گفت: من یوسف بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم. مالک او را در بر گرفته گریه و از او تقاضا نمود در حقش دعا نماید
خداي تعالی او را فرزندي دهد چون عاقر بود. یوسف دعا و خداوند متعال دوازده پسر به او مرحمت، هر بطنی دو تا.
خلاصه چون مالک، یوسف را خرید، امر کرد تا غل و زنجیر حاضر. چون یوسف نظر نمود، فغان برداشت، مالک گفت: اضطراب
مکن بندگان گریزپا را زنجیر باید. یوسف علیه السّلام فرمود: غرض من از این، غل نبود، بلکه یاد آورد زمانی را که حق تعالی
زبانیه جهنم را فرماید بگیرید این بنده عاصی را و غل به گردنش نهید که سرپیچی نموده. مالک از گفتار او متحیر، گفت: من تو را
در نظر صاحبان تو در قید، و بعد از رفتن آنها باز نمایم. یوسف برادران را فرمود:
هرچه کردید تحمل و توقع دارم پدرم را تسلی و هر نوع مراعات را نسبت بدو منظور دارید. یهودا گریه و گفت: جان برادر کار
خود را به خدا واگذار.
پس یوسف را با غل و زنجیر بر شتر سوار و به طرف مصر روانه شدند. در اثناء راه به مقابر آل اسحق رسیدند، یوسف خود را از
صفحه 119 از 241
سر بردار و حال پسر را مشاهده کن. برادران مرا در غل و زنجیر و پدر پیرم را به » شتر به سر قبر مادر انداخته، آه و ناله و زاري که
ناگاه از قبر راحیل آواز برآمد: .« آتش هجران ابتلا نمودند
اي نور دیده غم مرا زیاد کردي، صبر کن خداي تعالی یار صابران است.
__________________________________________________
1) در تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 25 گفته. )
2) در تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 220 گفته. )
ص: 194
روز روشن، غلام موکل یوسف آمده بیرحم چنان سیلی به صورت او زد که روي مبارکش را خراشید. فغان یوسف ملکوتیان را به
غلغله، فورا باد شدید و صاعقه و رعد و برق ظاهر شد. کاروانیان گفتند: ما در این چند روز گناهی از خود ندیدیم. تفحص، و از
قضیه مطلع مالک، آن غلام را عتاب و بفرمود تا غل و زنجیر را از یوسف باز کردند لباس فاخر به او پوشانیدند.
وارد مصر شدند. پادشاه مصر، ریان بن ولید عملیقی از اولاد سام بن نوح، و به یوسف ایمان آورده و قبل از او از دنیا رفت. بعد
سلطنت به قابوس بن مصعب فرعون زمان موسی و اول زمان او آخر زمان یوسف بود و او را به ایمان دعوت و قبول ننمود. زمام
امور مملکتی را، به دست قطفیر یا اطفیر داده و به جهت علو شأن او را عزیز میگفتند. گماشتگان او مصادف کاروانیان خبر یوسف
را به عزیز داده و براي خرید او به مالک پیغام داد. مالک یوسف را به حمام و لباس قیمتی، به معرض بیع درآوردند. خریداران
هرکس چیزي اضافه بحدي رسید که همسنگ او زر و نقره و مشک شد. عزیز قدم خریداري پیش، او را به همان مبلغ خریده بخانه
«1» . آورد
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 21 ] ... ص : 194
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْ رَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ
( الْأَحادِیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ( 21
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 27 و 28 )
ص: 195
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْ رَ: و گفت آن کس که خرید یوسف را از اهل مصر یعنی عزیز. لِامْرَأَتِهِ: مر زن خود را که زلیخا مشهور و
نامش راعیل یا نکار بود. أَکْرِمِی مَثْواهُ: گرامی دار مقام و مرتبه او را به مکان شریف او را جاي ده، چه نشاندن کسی در جاي نیکو
دلیل عزت و احترام او است. عَسی أَنْ یَنْفَعَنا: امید است که فایده رساند ما را در کار ما از ضیاع و عقار روزگار ما یا مستظهر شویم
به او در مصالح حال و مال خود، چه علامات رشد از جبین او هویداست. این فراستی بود از عزیز که دریافت. أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً: یا فرا
گیریم او را پسر چون عزیز عقیم یا عنّین بود، و لذا گفت: او را به فرزندي اختیار کنیم که آثار رشد در بشره او ظاهر است.
بعد حق تعالی فرماید: وَ کَ ذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ: و چنانچه انعام فرمودیم بر یوسف به سلامت و خروج از چاه، همچنین
تمکین دادیم او را در زمین به این که مهربان ساختیم قلب ملکی که او را خریده بود تا بدین سبب متمکن گردید از امر و نهی در
زمین مصر. وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ: و تا بیاموزانیم او را از تعبیر خوابها، یا معانی کتب الهیه منزله. حاصل آنکه غرض از
رهانیدن یوسف از چاه و رسانیدن او را به مصر و تمکین دادن در آنجا این بود که به عدل قیام و به تدبیر مردمان اقدام کند و از ما
تعلیم معانی کتب و احکام را به توسط وحی تلقّی و مردمان را به آن ارشاد نماید یا تعبیر خوابها نموده تنبیه ایشان کند، از حوادث
صفحه 120 از 241
واقعه تا مستعد شوند به تدبیر آن قبل از وقوع مانند سالهاي قحطی که بعد مذکور شد.
تحقیق: محققین فرمودهاند که: روح انسانی در حالت خواب صعود میکند به عالم ملکوت و مطالعه میکند الواح سماویه و دفاتر
الهیه را، پس هرگاه براي او صفائی باشد و آلوده علائق بدنیه نباشد، آنچه بیند مطابق و موافق واقع، و احتیاج به تعبیر معبر نیست. و
از ائمه هدي علیهم السلام: « التعبیر » در کتاب
رؤیاي مؤمن صحیحه است، زیرا نفسش طیب و یقینش صحیح باشد خارج میشود، پس تلقی میکند از ملائکه، و آن وحی است از
جانب خداوند
ص: 196
و هرگاه روح به سبب عوائق و علائق بدنیه تیره و غبار آلوده باشد، اشیاء را به صورت واقعیه آنها نبیند در این هنگام «1» . عزیز جبار
خواب او محتاج به معبر است که تعبیر کند و معبر باید دانا بود و هر شبیه هر صورت را بداند تا تعبیرش درست شود و آنچه در میان
هوا بیند اضغاث و احلام باشد.
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ: و خداي تعالی غالب است بر کار خود و هیچکس چیزي را از امر او رد نتواند کرد و در امر او احدي را
قدرت منازعه نیست. یا غالب است بر امر یوسف که آنچه برادران میخواستند واقع نشد و امر الهی برخلاف مطلوب آن منجر شد.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: و لکن بیشتر مردمان نمیدانند که زمام امور به قبضه اقتدار و مشیت الهی است، یا اکثر ایشان علم
ندارند به لطایف صنع و خفاي لطف الهی.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 22 ] ... ص : 196
( وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ ( 22
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ: و چون رسید یوسف به منتهاي اشتداد جسم و قوت بدن که ما بین سی و چهل و آن را سن وقوف گویند. نزد
هیجده سالگی تا سی «2» بعضی مراد سن شباب و مبدأ آن بلوغ است. نزد جمعی بیست سالگی یا سی و سه سالگی. ابن عباس گفته
سالگی است. آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً: عطا فرمودیم او را نبوت یا حکمت که آن علمی است مؤید به عمل، یا حکم کردن میان مردمان
مردم براي «3» و علمی که آن تأویل احادیث که عبارت باشد از علوم دینیه و علم به مصالح مردمان یا تعبیر منامات. مروي است که
تحاکم و ترافع نزد عزیز
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 61 ، صفحه 176 ، حدیث 36 )
. 2) تفسیر مجمع البیان ج 5 ص 221 )
. 3) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 222 )
ص: 197
میآمدند او آنها را به یوسف اشاره مینمود به جهت ظهور کمال عقل و اصابت رأي او. وَ کَ ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ: و مانند این
جزا و پاداش میدهیم نیکوکاران را.
تنبیه: آیه آگاهی است به آنکه حق تعالی به جهت پاداش احسان او در عمل، این مرتبه رفیعه و درجه منیعه را در عنفوان جوانی به
او مرحمت فرمود. و آیه شریفه عام است به تمام محسنین خصوصا جوانانی که در اول جوانی با تهاجم افکار ردیه نفسانی، دامن
همت به کمر زده، مقدم در کارهاي خیر شوند و نیکوکاري از دست ندهند. البته محسن حقیقی، جزاي احسان ایشان را به اضعاف
مضاعف عطا فرماید هم در دنیا و هم در آخرت نظر به حکمت و مصلحت.
صفحه 121 از 241
خطاب به «3» نزد محمد بن جریح «2» . صابرانند بر نوائب و مصائب. نزد ابن عباس مؤمناند « محسنان » مراد به «1» : ضحاك گفته
پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله است، یعنی چنانچه یوسف را برافراشتیم و او را بر همه مسلط نمودیم، تو را اي پیغمبر برافرازیم و
یوسف علیه السّلام هفده ساله بود که عزیز او را بخرید و سی و سه «4» همه را مطیع و منقاد تو گردانیم. در بعضی روایات آمده که
او را وزارت داد و در چهل سالی نبوت و صد و بیست ساله متوفی شد. « ریان بن ولید » ساله